• وبلاگ : سكوت سرشار از ناگفته هاست
  • يادداشت : ملكا...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    بياييد در عصر تبادلات فكري

    خلاقيت ارتباطات را تجربه كنيم

    ارتباط فكري=گلستان ذهنها

    با ما همراه شويد

    انجمن بوي بهشت

    Hosted by Tinypic.com

    من آموختم آدم مي تونه به رفتن ادامه بده حتي خيلي بعد از اون كه تصور مي كني ديگه راهي نيست. اينكه گاهي ما آدما مي تونيم عصباني باشيم اما حق نداريم ظالم باشيم. اينكه اگه كسي كه ما مي خوائيم ما رو انجوري كه ما دوست داريم دستمون نداره به اين معني نيست كه عشق اون نقص داره. آموختم كه بلوغ به تجربه ها و درس هايي كه از آن گرفتيم مربوطه به سالهاي زندگي. اينكه مدارك قاب شده نمي تونن از ما يه انسان شايسته بسازن.
    خوشحال ميشم به وبلاگ منم سر بزنيد خدانگهدار
    گمشده واقعي تو ابتدا عاشق صورت توست بعد عاشق سيرت تو

    بنابراين خيلي دربند ظاهر خود نباش.

    خودت را دوست داشته باش تا به ديگران فرصت دوست داشتن بدهي.
    تا نگردي گمشده خود را نمي يابي و اگر هم بيابي قدر آن را نمي داني. پس هيچگاه از جستجو باز نايست.

    سلام

    من اولين بار هستش تو اين وبلاگ ميام خيلي قشنگ و با احساس مي نويسي خوشحال ميشم به وبلاگ منم سر بزني

    eydet mobarak va ba arezoye sali por az salamati va shadio movafaghiyato eshgh barat mikonam dadashie khobo mehrabonam , maro az yad nabari

    با همين ديدگان اشك آلود ،
    از همين روزن گشوده به دود ،
    به پرستو ، به گل ، به سبزه درود !

    به شكوفه ، به صبحدم ، به نسيم ،
    به بهاري كه مي رسد از راه ،
    چند روز دگر به ساز و سرود .

    ما كه دل هاي مان زمستان است ،
    ما كه خورشيدمان نمي خندد،
    ما كه باغ و بهارمان پژمرد ،
    ما كه پاي اميدمان فرسود ،
    ما كه در پيش چشم مان رقصيد ،
    اين همه دود زير چرخ كبود ،

    سر راه شكوفه هاي بهار
    گريه سر مي دهيم با دل شاد
    گريه شوق ، با تمام وجود !

    سال ها مي رود كه از اين دشت
    بوي گل يا پرنده اي نگذشت

    ماه، ديگر دريچه اي نگشود
    مهر ، ديگر تبسمي ننمود .

    اهرمن مي گذشت و هر قدمش ،
    ضربه هول و مرگ و وحشت بود !
    بانگ مهميزهاي آتش ريز
    رقص شمشيرهاي خون آلود !

    اژدها مي گذشت و نعره زنان
    خشم و قهر و عتاب مي فرمود .
    وز نفس هاي تند زهرآگين ،
    باد ، همرنگ شعله بر مي خاست،
    دود بر روي دود مي افزود .

    هرگز از ياد دشت بان نرود
    آنچه را اژدها فكند و ربود

    اشك در چشم برگ ها نگذاشت
    مرگ نيلوفران ساحل رود .

    دشمني ، كرد با جهان پيوند
    دوستي ، گفت با زمين بدرود ...

    شايد اي خستگان وحشت دشت !
    شايد اي ماندگان ظلمت شب !

    در بهاري كه مي رسد از راه ،
    گل خورشيد آرزوهامان ،
    سر زد از لاي ابرهاي حسود .

    شايد اكنون كبوتران اميد ،
    بال در بال آمدند فرود ...

    پيش پاي سحر بيفشان گل
    سر راه صبا بسوزان عود

    به پرستو ، به گل ، به سبزه درود !

    bah bah mobarake dadashi naghola pas to ham omadi inja ? chera behem nagofti pas che khob shod hala mitonam bara dadash golam gol befrestam , aslan ham narahat nabash dadashi to age tanhaye tanha beshi baz ham khoda hast , be adamhash etebaro etemadi nist , khosh bash doste man
    سلام همسايه چطوري ؟ ديگه به ما سر نميزني...شايد مياي خبر نميدي كدومش...بيا پيشم منتظرتم